生き甲斐 (Ikigai)

ایکیگای یعنی دلیلی برای بودن یا زندگی کردن

شماره ۲۴. تیله‌های رنگی

۶ ۱

۱. تولد بابام بود، تولدش مبارک.

۲. این چند وقته شروع کردم فیلم و سریال دیدن نصفیش که شامل فیلم و سریال زبان اصلی آلمانی میشه و نصفی دیگه شامل سریال و فیلمایی که یاسمن معرفی میکنه و اکثرا کره‌ای هستن و البته سریال برکینگ بد. باید بگم بین سریالایی که یاسمن معرفی کرده اگه اهل دیدن سریال پلیسی هستید دهن لق قشنگه اگه اهل دیدن فیلمای نیمه طنز، نیمه درام با موضوعات تخیلی و یکمی هم مرگ آلوده! علاقمند هستید سریال فردا قشنگه.

۳. چقدر پول بی‌برکت شده! اگه ماهی ۲۰ تومن نداشته باشی واقعا کلاهت پس معرکه است.

۴. شازده کوچولو امروز راهی کربلا شده و می‌خواد یک مقداری هم پیاده روی کنه و با توجه به اینکه یکم ناخوشه نگرانشم، درسته که قبول دارم امام حسین خودش مراقب همه کسایی که دوستش دارن هست ولی لطفا شمام دعا کنین راحت بره راحت برگرده و وقتی برگشت سلامتیشم به دست آورده باشه.

۵. یه زمانی خودمم خیلی دوست داشتم برم کربلا و الان یه حالت بینابینی دارم و نمیدونم چرا!

۶. از این ور تلویزیون هی میگه نه عراقیا ما رو دوست دارن با ما دوستن و فلان، از اون ور من خودم چندتا دوست عراقی باحال دارم بعد از این ورم یکسری از بلاگرها که بیشتر به عراقیا نزدیکن میگن اتفاقا خیلیاشون از ایرانیا بدشون میاد! و خب نکته‌اش اینه برعکسشم درسته آخه! یعنی خیلی از ایرانیام از عراقیا خوششون نمیاد! مثلا خود من با اینکه دوستای عراقی باحالی دارم و دوستشونم دارم ولی یه کینه‌ای هم بابت ۸ سال جنگ از عراقیا دارم حتی اگه واقعا بگیم صدام روانی بوده و اینا به زور وارد ایران شدن و چنین و چنان بازم من ازشون خوشم نمیاد و حتی وقتی توسط آمریکایی‌ها فنا شدن من یادمه اولین چیزی که گفتم این بود: آخیش حقتونه دلم خنک شد! خلاصه که کاش تلویزیون انقدر سعی نمیکرد بگه همه همو دوست داریم چون روی واقعیت تغییری ایجاد نمیکنه!

۷. یه جوری این چند وقته همه از مرگ الیزابت گفتن، حالا یه سریا مثبت یه سریا منفی، یه سریا تسلیت یا سریا نقد یا تمسخر، فرقی نداره مهم اینه انقدر اسمشو دیدم که دیگه دارم از هر چی الیزابته بیزار میشم. بابا ول کنین تو رو خدا!

شماره ۲۳. تغییر زبان

۸ ۳

آقا اصلا به این فکر نکرده بودم که تغییر زبان کامپیوتر و از اون مهم‌تر word به آلمانی باعث تغییر میانبرها میشه و باید بگم الهی العفوcrying خلاصه که اگه شمام بهش فکر نکردین بدانید و آگاه باشید که چنین میشه و خیلیم همه چی جا به جاست‌ها مثلا میخواستم متنم رو درشتنمایی باید بگم؟ bold کنم هر چی کنترل و B رو گرفتم هیچی نشد نگو باید کنترل شیفت و F رو میگرفتم همینطور میانبر تغییر سایز میانبر خط انداختن روی متن میانبرهای سربرگ همه چی! crying

شماره ۲۲. بازگشت امید!

۶ ۲

خب اساسا من خیلی طولانی از هیچی ناامید نمی‌شم مگه شرایط عجیبی باشه که خب فعلا شرایطم اونجوری نیست و در راستای صرفه جویی در زمان و اینکه دوباره امید بهم برگشته رفتم چندتا کتاب آلمانی خریدم اولیش که کتاب درسی ترم آینده‌ام بود کتابای بعدی، کتابای صرفه جویی در زمان حساب میشن! یعنی چی؟ یعنی کتابیه که دیگه با داشتنش لازم ندارم بابت هر کلمه بشینم کلی دیکشنری زیر و رو کنم و تهشم خسته شم! چون یه مرضی دارم که میرم سراغ دیکشنری به جز لغتی که میخواستم چند‌تا لغت دیگه هم چک میکنم بعد میرم سراغ ساختار جملات و این کار مفیده ولی وقت گیره و به اندازه وقت گیر بودنش مفید و موثر واقع نشده و این کتابا یه جورایی دیکشنری همین سطحی که هستم حساب میشه! اینجوری دیگه وقتم با لغاتی که معلوم نیست کی به کارم بیاد تلف نمیشه!

+ از صبح یه جوری تهوع دارم و خوب نمیشه که اگه متاهل بودم میگفتم حامله‌ام!

شماره ۲۱. ناامیدی

۴ ۱

به درجه‌ای از ناامیدی از خودم رسیدم که تو فکرم آلمانی رو دوباره از A1.1 بخونم! smiley حس میکنم ریست فکتوری شدم و هیچی بلد نیستم.

شماره ۲۰. تیله‌های رنگی

۶

۱. یه اخلاق گندی که دارم اگه یه چیزی مطابق میلم نره جلو یهو ازش زده میشم به طور مثال دولینگو! این یه جاهایی خیلیم بده...

۲. در ادامه جوگیری امروزم نشستم درس خوندن و ۷ جلسه اول این ترمو مرور کردم و مونده ۸ جلسه و تا یکشنبه وقت دارم که این رو هم بخونم، البته فقط این ترم که نیست باید ۳ ترم قبل هم بخونم که این سخته خیلیم سخته!

۳. دقیقا توی کمک لازم‌ترین شرایط، اونم چیزی که فقط و فقط میشه به شازده کوچولو بگم یه رفتاری از خودش نشون داد که اینجوری شدم، اوکی پس به تو هم نمیشه بگم و الان خر در چمن مانده‌ام یک لنگه پا بدون کمک بدون هم صحبت.

۴. این روزا آچارفرانسه خیلی سخت در اشتباهه و هر چی باهاش حرف میزنم انگار بی اثره و این نگرانم کرده!

۵. کاش یه روز برسه که شیرینک به هوژین حسودیش نشه و من بتونم راحت وقتی با هوژینم جواب شیرینک رو بدم نه که هی استرس بگیرم از اینکه الان دلش میشکنه! این حسودیش هم به رفتار من برنمیگرده به خانواده خودش مربوطه! خانواده شیرینک با اینکه ۲۲ ساله دوستیم اجازه نمیدن شب خونه ما بمونه! حالا چرا؟ چون مادر و پدر من جدا شدن و مادرش میگه چون باباش مجرده خوب نیست و فلان! بعد از اون ور خانواده هوژین معتقدن که میتونی هر غلطی دلت میخواد بکنی و اساسا دیگه خیلی وقته بهش نمیگن چی خوبه و چی بد! اینجوریه که با اینکه با هوژین توی مجازی دوست شدم ولی دقیقا همون شب اولی که گفتم نرو بابا دیر وقته بمون فردا برو زنگ زد خونه خبر داد و شب موند. این دیگه واقعا تقصیر من یا هوژین نیست که خانواده شیرینک با اینکه بابای من جز ادب و احترام رفتاری با خودشون وشیرینک نداشته صرفا جهت مجرد بودن بابام چنین دید سمی‌ای بهش دارن! منم نمیتونم چون اون نمیتونه شب بمونه به هوژینم بگم برو که دوستمه و دوست دارم پیشم باشه ولی خب هر بارم مجبورم ازش پنهان کنم که اصلا هوژین پیش منه چه برسه به اینکه بگم هوژین شب هم مونده!

۶. یه جوری توی آلمانی برای همه چیز حالت خیلی رسمی، رسمی، مودبانه و دوستانه و بی‌ادبانه دارن که من هر بار فکر میکنم ما توی فارسی چقدر راحتیم بخدا! البته که خیلیاشو ما هم داریم مثلا وقتی یه سوالی داریم و می‌خواهیم به حالت مودبانه در بیاریمش سوال رو مستقیم نمی‌پرسیم یعنی نمیگیم چند سالته؟ میگیم ببخشید میشه بگید چند سالتونه؟ یا جسارتا میشه بدونم چند سالتونه؟ یا هر چیز اینجوری‌ای که پرسیدنش تابو نباشه! مثلا توی آلمان سوالات مالی اکثرا تابو هستن مگه اینکه بانکدار از مشتری بپرسه یا شما از دوست صمیمیت درباره قیمت لباسش بپرسی یا رفته باشی خرید بگی این چنده به جز این کلا خوششون نمیاد در مورد پول از بقیه سوال کنن، خصوصا درآمد، براشون یه تابوی بزرگه.

شماره ۱۹. دید بقیه!

۶ ۲

می‌دونین من همیشه سعی کردم که دیدگاه بقیه برام بی‌اهمیت باشه و بخاطر حرف و نظر بقیه زندگی نکنم جز یه جا! وقتی میگن وای تو شاگرد اول کلاسی اصلا دلم نمیاد تصورشون رو خراب کنم پس تمام تلاشمو میکنم واقعا شاگرد اول کلاس باشم و دیروزم دقیقا چون همین حرفو گفتن با اینکه بعدش گفتن شوخی بود و فلان من جوگیر شدم و نشستم درس خوندن! و نکته مثبتش این بود که فهمیدم پرفکتای بی‌قاعده رو خیلی کم بلدم و خیلی از فعل‌هام هستن که کلا یادم رفته بودن مثل فعل مردن که مصدرش میشه sterben و پرفکتش شبیه به پرفکت تولد! میشه ist gestorben و همین الان که دارم این پست رو مینویسم متوجه شدم مصدر تولد رو بلد نیستم فقط اسم و حالت پرفکتشو بلدم! برم بگردم دنبالش که اگه تستی قرار شد بدیم بتونم ژست شاگرد اولیم رو حفظ کنم!

شماره ۱۸. تست

۵

از دیروز که فرفری موی غزلساز حرف از تست زد و گفت تست دارید همه به وحشت افتادن و میخوان بشینن درس بخونن و من اینجوریم که ولش کن دا فوقش صفر میگیرم دیگه کی حالشو داره؟ ولی از اون ورم میگم نکنه این تست توی قبول یا رد شدن این ترم اثر بذاره؟ موندم بخونم یا شانه بندازم بالا نخونم.

شماره ۱۷. بچه که بودیم

۵ ۶

واقعا معذرت میخوام ازتون ولی بچه که بودیم یه جوکی بود میگفت یارو یه خانومی رو می‌بینه ازش خوشش میاد و میره جلو باهاش آشنا شه وقتی از زنه اسمشو میپرسه زنه میگه عطر گل یاس اسمم ثریاست بعد مرده هم برای اینکه کم نیاره میگه چس در هوا پخش اسمم جهانبخش! حالا حس میکنم یک جهانبخشی در این ناحیه ساکن شده چون نمیشه که یهو ۲ تا از دوستام بی‌دلیل چس کنن! لابد جهانبخش در به در چسیده انداخته گردن من اینام ناراحت شدن چس کردن تلافی شه و گرنه دلیل دیگه‌ای نمی‌بینم!

شماره ۱۶. Possessivartikel vs Possessivpronomen

۴

تازه فهمیدم که در جهل بودم! و ما یه Possessivartikel داریم که در واقع همون mein Hund است و یه Possessivpronomen داریم که کاربردش اصلا یه چیز دیگه است و مال این نیست که بگی سگ من در واقع مال اینه که یکی میاد میگه فلانی سگ توئه؟ تو هم میگی Ja, das ist meiner یا همون بله مال منه برو خونتون خودمون! بعد من تمام این مدت فکر میکردم Possessivartikel همون Possessivpronomenـه! الان بعد فهمیدن این و یه سری چیزهای دیگه حس میکنم لازم دارم از زندگی لفت بدم!

شماره ۱۵. بانوچه هم بانوچه‌های قدیم!

۶ ۱

میگن فیک بانوچه‌مون رو زدن! خلاصه که مراقب باشید اگر کسی با اسم بانوچه اینستاگرام یا همین وبلاگ اومد سراغتون اول مطمئن شید بانوچه خودمون باشه!

درباره من
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان