生き甲斐 (Ikigai)

ایکیگای یعنی دلیلی برای بودن یا زندگی کردن

شماره ۳۷. حیف فحش مناسب بلد نیستم!

۵ ۲

نمیدونم تمام لغتنامه‌ها انقدر پلیدانه تالیف شدن یا نه ولی به هر حال من تا حالا از لغتنامه‌ غیر آنلاین استفاده نکرده بودم! بعد امروز گفتم خب با توجه به اینکه همه میگن لغتنامه آقای فرامرز بهزاد فوق العاده است و بهترین و کامل‌ترین دیکشنری آلمانی به فارسی غیر تخصصیه و کلی هم در سایت‌ها ازشون تعریف شده بود و گفته بودن تحولی شگرف ایجاد کردن! گفتم اوکی پس منم این بار بیام و از این لغتنامه‌ی خیلی معرکه استفاده کنم و لذتشو ببرم بعد از دانلود نسخه PDF این لغتنامه به یکسری علائم اختصاری برخورد کردم که نمی‌دونستم چی هستن از پدرم پرسیدم و جوابی که داد به نظرم کامل نبود و در نتیجه از ساعت ۱۳:۳۰ نشستم پای ترجمه راهنمای لغتنامه و تا ساعت ۱۵ با ترجمه‌اش کشتی گرفتم تا بالاخره تونستم با کمک مترجمای مختلف و اندک دانش خودم ترجمه‌اش کنم و پیروزمندانه رفتم سراغ بررسی فهرست فعل‌های بی‌قاعده تا ببینم که اون افعال بی‌قاعده‌ای که هم با haben میان و هم با sein رو مشخص کرده و یا باید خودم اون ۵ صفحه رو مرتب کنم؟ وقتی کامل فهرست فعل‌های بی‌قاعده رو دیدم، رسیدم به چیزی که کاش زودتر دیده بودمش! رسیدم به ترجمه فارسی همون راهنماش! رسما ترک خوردم و جوش آوردم انقدر این جوش آوردنم شدید بود که دو تا بستنی خوردم هنوز دارم آتش میگیرم! لعنت بهش چرا به ذهنم نرسید شاید تهش ترجمه فارسیش باشه! من اجدادم اومد جلوی چشمم تا یه ترجمه قابل فهم انجام بدم، خدایااااااااااااااااااااا

شماره ۳۶. تیله‌های رنگی

۶ ۲

تیله قرمز: هر چی بیشتر میگذره، بیشتر به این نتیجه میرسم که دوست هوژین هووی منه و من هووی اونم! حتی در مورد زمان تماس گرفتن باهاش! بهش زنگ زدم، دیدم که پشت خطیم؛ بهش پیامک دادم گفتم فقط میخواستم حالت رو بپرسم یکم بعد در حالی که داشت می‌خندید زنگ زد گفت داشته با دوستش حرف می‌زده و چقدر ما دو تا هووی همیم!

تیله سفید: این روزها توی گروه دوستان آرمیم (طرفدارهای گروه BTS) خیلی درباره چیزهای متفاوتی بحث میشه از سیاست و مذهب تا رنگ لباس و چیزهایی که اینجا بگم کل بیان فیلتر میشه! و چقدر توی این بحث‌ها من بیشتر از قبل بهشون علاقمند شدم خدا میدونه...

تیله نارنجی: حس میکنم آلمانی یادم رفته بعد که شروع میکنم حرف زدن می‌بینم نخیر! بنده قویاً هر نوع فراموشی این زبان عزیز رو تکذیب میکنم! ولی خب اینکه از جیگرم بی‌خبرم و نیست که شبا با هم تلفنی آلمانی حرف بزنیم دردناکه... 

تیله سیاه: شازده کوچولو همیشه میگه هیچ آدمی همیشگی نیست و هر بار این حرفش دلم رو میشکنه! کاش هیچ وقت روزی نرسه که بعضیا تو زندگی آدم نباشن! من واقعا دنیا رو بدون هوژین و شازده کوچولو نمیتونم تصور کنم هر چند که شازده کوچولو دورترین نزدیک زندگیمه! دوره چون هیچ وقت حتی برای یک ثانیه هم ندیدمش نزدیکه چون تقریباً ۱۱ ساله که دوستیم و با همه فاصله‌هایی که گاهی به وجود اومدن بازم بهترین هم رازمه... شاید بشه گفت تنها سنگ صبورم! چون درسته هوژین بی‌نهایت قابل اعتماده ولی خب غیرتیم هست و نمیشه بهش همه چیز رو بگم یهو دستش به خون نجس یکسری افراد آلوده میشه! حیفه... هوژین دختره‌ها ولی خب وقتی بحث غیرت باشه میتونم بگم غیرتی‌ترین آدم زندگیمه! به قول باباش تو باید پسر میشدی و داداشت دختر...! هر چند که بی‌ربطه ولی خب...

شماره ۳۵. دستشویی نداشتی که عاشقی یادت بره!

۱۱ ۲

امروز باید توی زمان کوتاه و مشخصی یه فایلی رو با سایز ۱۰ فونت نازنین برای فارسی و سایز ۱۱ فونت تایم برای انگلیسی تایپ میکردم و هی به خودم لعنت می‌فرستادم بابت قبولش و حس میکردم دارم کور میشم ولی بخاطر کمبود وقت حتی نمی‌خواستم برم دستشویی! بعد که تموم شد و ارسالش کردم از اتاق خارج شدم و داشتم نق میزدم که وای چشمم کور شدم که بابام گفت خب خنگ خدا چرا بزرگنمایی صفحه رو افزایش ندادی؟ رسما میخواستم خودکشی کنم که چرا به ذهنم نرسیده بود میتونم اون صفحه لعنتی رو زوم کنم!

شماره ۳۴. دیوار صوتی

۶

اینترنت واقعا داره دیوار صوتی میشکنه از ساعت ۲ منتظرم یه فایل رو برام بفرستن...

شماره ۳۳. بوی خوش، طعم عادی!

۸ ۱

نمیدونم چرا ولی بعضی غذاها بوی خیلی محشری دارن آدم بعد استشمام بوی اون غذا غرق لذت میشه ولی مزه؟ صد در صد معمولیه! مثالش جوجه کباب! از اون ور بعضی غذاها بوش افتضاحه و حتی ممکنه یکسریا بخاطر بوی بدش هیچ وقت حاضر نشن امتحانش کنن ولی مزه؟ معرکه، مزه‌ای از مزه‌های بهشت! مثالش کله پاچه و سیرابی! واقعا چرا اینجوریه؟

البته فقط توی غذاها نیست توی آدمام هست می‌بینی طرف چقدر خوش صبحته و به سبب صحبتای اولیه و ظاهر آراسته جذبش میشی بعد می‌بینی اوه چه فسادی سرتاپای خودش و مغزش رو گرفته! از اون ور بعضیا آدم حرف زدن نیستن ساده‌ان و ظاهر معمولی‌ای دارن و این معمولی بودنشون انقدری زیاده که حتی شاید جذب آراستگی‌شون نشی ولی اگه خوش شانس باشی و بتونی اینا رو بشناسی یهو می‌بینی چه آدم فهمیده و پر مغذیه! 

خلاصه که امیدوارم چه غذاها و چه ما آدما یاد بگیریم اگه بوی خوشی میدیم مزه‌مون هم اندازه بوی خوشمون باشه، حرفامون به عملمون بخوره...

+ دیشب همسایه وی داشت جوجه کباب میپخت و وی هوس کرده بود و علت شروع این پست هم در واقع این بود که من با اینکه میدونم مزه جوجه کباب عادیه بخاطر بوش هوسش کردم و توی روابطمم همینه! گاهی میدونم اون شخص یه آدم عادی و حتی یه آدم فاسده ولی یاد حرفاش که میفتم دلم براش تنگ میشه...

مراقب خودتون باشید

دوستتون دارم heart

یا علی

شماره ۳۲. لقمه نون پنیر له شده شاید هم کپک زده!

۸

دلم برای روزهایی که بچه مدرسه‌ای بودیم تنگ شده حتی برای لقمه‌های نون پنیری که ته کیفم له میشدن و قابلیت شناسایی نداشتن... حتی لقمه‌های کپک زده‌ای که ته کیف دوستم پیدا میشد چون از نون پنیر بدش میومد و مادرش شدیدا معتقد بود که غلط کرده دوست نداره و اون موقع من عین دوران دانشگاه شکمو نبودم که بگم زنیکه اسراف نکن بده من میخورم! و به دلیل نامعلومی کمتر پیش میومد لقمه‌هاشو بده کسی بخوره!... اون موقع که تنها دغدغه من این بود که چطوری ۸ باب عربی رو یاد بگیرم و املای حروف انگلیسی چقدر چرت و مزخرفه و گردالی q کدوم ور بود؟!

شماره ۳۱. تیله‌های رنگی

۹

تیله سیاه (من عصبیم)! نمیدونم کی شازده کوچولو رو ناراحت کرده و سر این بحثای سیاسی بهش توهین کرده هر کسی هست امیدوارم هیچ وقت نفهمم چون حتی اگه عزیزترین آدم زندگیش باشه اگه معذرت نخواد در اولین فرصت جوابشو جوری که لیاقتشه میدم! بچه مظلوم و مودب گیر آورده... مگه دستم نیفته من شازده کوچولو نیستم مرامم، مرام دوستان گریفیندور نیست...

تیله قرمز (سریال): اگه سریال Stranger things رو ندیدین و به سریالای علمی تخیلی با تم طنز و خانوادگی و البته نوجوانانه علاقه دارید بفرمایید تیله بعدی که اسپویل نشه! اگر نه که باید بگم گاهی به اکیپ پسرها و دوستی بین جین (ال) و مد مکس شدیدا حسودیم میشه، خیلی دوستیاشون قشنگه. خصوصا دوستی پسرها تو فصل یک و تلاشی که برای پیدا کردن دوستشون کردن خیلی قشنگ بود، من بابت دوستیشون کلی رقیق شدم.

تیله بنفش (جنگ): شازده کوچولو یه چیزهایی درباره تبریز میگفت نگران فامیل‌هامون شدم، شانس دقیقا قبل کرونا همه فامیلی که توی ۸۰ سال اخیر اومده بودن تهران برگشتن تبریز و حالا اگه حرف شازده کوچولو درست باشه من واقعا نگرانشونم. امیدوارم برای تبریزیا اتفاق بدی نیفته...

شماره ۳۰. تاریخ رفع فیلترها اعلام شد، وایبر رو فیلتر کردن!

۶ ۴

اصل پست همون تیتره، خود درگیری شدید مسئولین رو مشاهده می‌فرمایید.

شماره ۲۹. وسط حرف بزرگترها نپر

۹ ۲

این پست ۹۰ درصد حرفایی بودن که توی مغز منم می‌چرخن. ولی خب می‌دونین چیه؟ من بچه‌ی سرتقیم وسط حرف بزرگترها چه در وبلاگم، چه در اینستاگرام و کانالم می‌پرم و اگه هم آدم بزرگی هست که رو مخشم خودش از من دوری کنه من خودمو بخاطر هیچکس محدود نمیکنم‌، چه بقیه خوششون بیاد چه خوششون نیاد من نمیتونم فیلم بازی کنم. وقتی شازده کوچولو گفت MS داره من تا چند روز حالم بد بود داغون بودم ولی همین من وقتی گفتن مهسا امینی مرده گفتم اوکی همه یه روزی می‌میرن خدابیامرزتش وقتی گفتن به قتل رسیده گفتم کو سندت؟ و خب یکسری سند آوردن بعد هم اخبار گفت اونا کذبه و من دیدم اوکی اینم یه بازی سیاسیه و مال من نیست بازی بزرگترهاست و با همه اینکه دلم گرفت که یه دختر ۲۲ ساله مرده تصمیم گرفتم زندگی عادی خودمو داشته باشم و کاری به هیچ چیزی نداشته باشم، چرا؟ چون من معتقدم اگه من حرفی بزنم که درست نباشه و این حرف نادرست من برای یک نفر هم بخواد ناراحتی و مشکلی ایجاد کنه من مسئولم پس ترجیح دادم در این مورد تا مطمئن نشدم سکوت کنم و بعدشم که بابای مهسا گفت صدا و سیما داره دروغ میگه با امید اینکه ان شا الله پولی بهش ندادن تا بخواد دروغ بگه و صدا و سیما طبق معمول داره خرابکاری جمع میکنه شروع کردم در حد خودم و صلح طلبانه یکسری مطالب به اصطلاح بی طرف رو منتشر کردن تا اینکه گفتن چادر از سر زن کشیدن قرآن آتش زدن و حکومت به معترضین گفت اغتشاشگر و معترضین حکومت رو متهم کردن به اینکه شما خودتون نفوذی فرستادین و من داشتم فکر میکردم ای بابا باز کی اینجا جوگیر شد؟ واقعا مردم ایران بودن؟ جاسوس حکومت؟ جاسوس کشورهایی که الان دارن الکی برامون اشک تمساح می‌ریزن؟ گذشت و گفتن ایول آخ جون معترضین ریختن سر پلیس گردنشو بریدن! من؟ من هیچ! من نگاه... فکر اینکه کی و چرا انقدر سنگدل شدیم که یه عده عین داعش سر یکیو ببرن و بقیه هم بگن هورااا عجب کار خفنی کرد دمش گردم دست مریزاد دلم خنک شد! واقعا کی؟ چطوری؟ مگه اون پلیس گناهش چی بود؟ درسته که پلیس بود ولی خب اگه پلیسی بود که میخواست سرکوب کنه حداقل یه تیر به یکی میزد دیگه نه که انقدر راحت بتونن بکشنش و خون از دماغ کسی نیاد! اصلا گیرم با باتوم هم کسیو زده یعنی لازمه بگم پلیسه؟ وظیفه‌اش بوده وقتی کسی حمله میکنه و نظم و آرامش رو بهم می‌زنه یه حرکتی بزنه؟ یعنی لازمه بگم که همه نفسشون از جای گرم در نمیاد؟ شاید مجبور بوده توی شغلش بمونه و اون لباسی رو که بخاطرش کشته شد رو بپوشه؟ فقط مهسا امینی آدمه؟ فقط اون گناه داشت و مظلوم بود و آخی طفلی خانواده‌اش؟ اون پلیس خانواده نداره؟ جوان نبود؟ اصلا گیرم حقش مرگ بود شما فقط همین رو بگید توی معترضی که از مرگ اون پلیس شاد شدی کی وقت کردی انقدر پست بشی؟ مگه همین خود تو بهانه اعتراضت مرگ یه جوان نبود؟ و توی حکومت چرا جوری رفتار کردی که مردمت پلیسی رو که باید حافظ امنیتشون باشه میکشن و تازه بابتش خوشحالی میکنن؟ 

و هر دوی شما لعنتیای احمق، وقتی سر تاپاتون لجن گرفته چرا توقع دارید من از یکی‌تون بیام دفاع کنم وقتی هر دو پست فطرید و میتونین راحت آدما رو بکشید؟ من ترجیح میدم تو دنیای کثافت آدم بزرگا یه بچه بیخیال باشم و طرف هیچکس رو نگیرم و بگم گور بابای هردوتون انقدر هم دیگه رو بزنید که جون هر دوتون درآد.

درباره من
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان