生き甲斐 (Ikigai)

ایکیگای یعنی دلیلی برای بودن یا زندگی کردن

شماره ۵۷. تیله‌های رنگی

۸ ۲

تیله سفید: جدیدا علاوه بر دزد کلیه یه دزد دیگه سر راه من قرار گرفته که این یکی به لپام چشم داره، الهی العفو...

تیله قرمز: آقا کراشم چرا انقدر مغروره خب! یک مدتیم هست خیلی سرش شلوغ شده و نگرانشم...

تیله مشکی: دلم میخواست برم روضه ولی توانشو ندارم اگه روضه رفتید و اشکی ریختید منو از دعای خیرتون بی‌نصیب نذارید.

شماره ۵۱. تیله‌های رنگی

۹

تیله قرمز: عمیقا به مهدی طارمی غبطه میخورم، لعنتی دعای مامانش خیلی گیراست منم از این دعاها واسه سلامتیم میخوام خب!

تیله سفید: نمیدونم اونی که دوستش دارم متوجه هست یا نه ولی اینی که بهش گفتم بیا بریم بیرون گفت باشه، بذارید خوشحالی کنم.

تیله قهوه‌ای: لعنتی هوای تهران یه جوری آلوده است دیروز دو دور، دور پشت بوم دویدم حس میکردم دارم خفه میشم، وقتیم اومدم پایین تهوع،‌ سردرد، سرگیجه اصلا یه وضعی... گفتم نرما! جوگیر شدم گفتم طوری نمیشه ریه‌های من عادت دارن...

شماره ۴۶. تیله‌های رنگی

۶ ۶

تیله سیاه: با شیرینک قرار داشتم که بخاطر فراخوان کنسلش کردم حوصله نداشتم کسی بخاطر چادرم یه وقت حرفی بزنه نگاهی بکنه چون این روزها به صورت پیشفرض عصبیم نیاز به یه جرقه هست که اول تا آخر آدما رو بهم گره بزنم! شیرینک هم ناراحت شده گفته اگه دوباره کنسل کنم طلاقم میده!

تیله قرمز: دیشب خیلی جدی داشتم به هوژین میگفتم بیا رل بزنیم... شازده کوچولو بفهمه سکته میکنه با اینکه ایده‌ رل زدن من و هوژین از خودش بود!

تیله صورتی: درسته که آدما کار و زندگی دارن و قرار نیست همیشه هر روز بیان توییتر ولی خب یه عده خاص هستن وقتی یک روز میگذره آنلاین نمیشن نگران میشم مثلا، مونا، آرزو و این اواخر آقای جدی.

تیله سفید: خیلی سعی دارم آقای جدی رو بیشتر بشناسم ولی خب کار سختیه چون هر چی من آدم شوخیم اون جدیه (اصلا یکی از دلایلی که اسم مستعارش اینه همین جدی بودنشه) و این خودش کار رو سخت کرده ولی خب چیزی که زیاده وقت برای شناخت آدما! همین که با همه جدیتش خیلی چیزها رو بهم گفته به فال نیک میگیرم...

تیله قهوه‌ای: بذارید بگم من ریـ**م دهن اونی که ایده ساعت و عدد دو رقمی رو توی زبان آلمانی داده. سگ تو روحت هر کسی هستی!

شماره ۳۶. تیله‌های رنگی

۶ ۲

تیله قرمز: هر چی بیشتر میگذره، بیشتر به این نتیجه میرسم که دوست هوژین هووی منه و من هووی اونم! حتی در مورد زمان تماس گرفتن باهاش! بهش زنگ زدم، دیدم که پشت خطیم؛ بهش پیامک دادم گفتم فقط میخواستم حالت رو بپرسم یکم بعد در حالی که داشت می‌خندید زنگ زد گفت داشته با دوستش حرف می‌زده و چقدر ما دو تا هووی همیم!

تیله سفید: این روزها توی گروه دوستان آرمیم (طرفدارهای گروه BTS) خیلی درباره چیزهای متفاوتی بحث میشه از سیاست و مذهب تا رنگ لباس و چیزهایی که اینجا بگم کل بیان فیلتر میشه! و چقدر توی این بحث‌ها من بیشتر از قبل بهشون علاقمند شدم خدا میدونه...

تیله نارنجی: حس میکنم آلمانی یادم رفته بعد که شروع میکنم حرف زدن می‌بینم نخیر! بنده قویاً هر نوع فراموشی این زبان عزیز رو تکذیب میکنم! ولی خب اینکه از جیگرم بی‌خبرم و نیست که شبا با هم تلفنی آلمانی حرف بزنیم دردناکه... 

تیله سیاه: شازده کوچولو همیشه میگه هیچ آدمی همیشگی نیست و هر بار این حرفش دلم رو میشکنه! کاش هیچ وقت روزی نرسه که بعضیا تو زندگی آدم نباشن! من واقعا دنیا رو بدون هوژین و شازده کوچولو نمیتونم تصور کنم هر چند که شازده کوچولو دورترین نزدیک زندگیمه! دوره چون هیچ وقت حتی برای یک ثانیه هم ندیدمش نزدیکه چون تقریباً ۱۱ ساله که دوستیم و با همه فاصله‌هایی که گاهی به وجود اومدن بازم بهترین هم رازمه... شاید بشه گفت تنها سنگ صبورم! چون درسته هوژین بی‌نهایت قابل اعتماده ولی خب غیرتیم هست و نمیشه بهش همه چیز رو بگم یهو دستش به خون نجس یکسری افراد آلوده میشه! حیفه... هوژین دختره‌ها ولی خب وقتی بحث غیرت باشه میتونم بگم غیرتی‌ترین آدم زندگیمه! به قول باباش تو باید پسر میشدی و داداشت دختر...! هر چند که بی‌ربطه ولی خب...

شماره ۳۱. تیله‌های رنگی

۹

تیله سیاه (من عصبیم)! نمیدونم کی شازده کوچولو رو ناراحت کرده و سر این بحثای سیاسی بهش توهین کرده هر کسی هست امیدوارم هیچ وقت نفهمم چون حتی اگه عزیزترین آدم زندگیش باشه اگه معذرت نخواد در اولین فرصت جوابشو جوری که لیاقتشه میدم! بچه مظلوم و مودب گیر آورده... مگه دستم نیفته من شازده کوچولو نیستم مرامم، مرام دوستان گریفیندور نیست...

تیله قرمز (سریال): اگه سریال Stranger things رو ندیدین و به سریالای علمی تخیلی با تم طنز و خانوادگی و البته نوجوانانه علاقه دارید بفرمایید تیله بعدی که اسپویل نشه! اگر نه که باید بگم گاهی به اکیپ پسرها و دوستی بین جین (ال) و مد مکس شدیدا حسودیم میشه، خیلی دوستیاشون قشنگه. خصوصا دوستی پسرها تو فصل یک و تلاشی که برای پیدا کردن دوستشون کردن خیلی قشنگ بود، من بابت دوستیشون کلی رقیق شدم.

تیله بنفش (جنگ): شازده کوچولو یه چیزهایی درباره تبریز میگفت نگران فامیل‌هامون شدم، شانس دقیقا قبل کرونا همه فامیلی که توی ۸۰ سال اخیر اومده بودن تهران برگشتن تبریز و حالا اگه حرف شازده کوچولو درست باشه من واقعا نگرانشونم. امیدوارم برای تبریزیا اتفاق بدی نیفته...

شماره ۲۴. تیله‌های رنگی

۶ ۱

۱. تولد بابام بود، تولدش مبارک.

۲. این چند وقته شروع کردم فیلم و سریال دیدن نصفیش که شامل فیلم و سریال زبان اصلی آلمانی میشه و نصفی دیگه شامل سریال و فیلمایی که یاسمن معرفی میکنه و اکثرا کره‌ای هستن و البته سریال برکینگ بد. باید بگم بین سریالایی که یاسمن معرفی کرده اگه اهل دیدن سریال پلیسی هستید دهن لق قشنگه اگه اهل دیدن فیلمای نیمه طنز، نیمه درام با موضوعات تخیلی و یکمی هم مرگ آلوده! علاقمند هستید سریال فردا قشنگه.

۳. چقدر پول بی‌برکت شده! اگه ماهی ۲۰ تومن نداشته باشی واقعا کلاهت پس معرکه است.

۴. شازده کوچولو امروز راهی کربلا شده و می‌خواد یک مقداری هم پیاده روی کنه و با توجه به اینکه یکم ناخوشه نگرانشم، درسته که قبول دارم امام حسین خودش مراقب همه کسایی که دوستش دارن هست ولی لطفا شمام دعا کنین راحت بره راحت برگرده و وقتی برگشت سلامتیشم به دست آورده باشه.

۵. یه زمانی خودمم خیلی دوست داشتم برم کربلا و الان یه حالت بینابینی دارم و نمیدونم چرا!

۶. از این ور تلویزیون هی میگه نه عراقیا ما رو دوست دارن با ما دوستن و فلان، از اون ور من خودم چندتا دوست عراقی باحال دارم بعد از این ورم یکسری از بلاگرها که بیشتر به عراقیا نزدیکن میگن اتفاقا خیلیاشون از ایرانیا بدشون میاد! و خب نکته‌اش اینه برعکسشم درسته آخه! یعنی خیلی از ایرانیام از عراقیا خوششون نمیاد! مثلا خود من با اینکه دوستای عراقی باحالی دارم و دوستشونم دارم ولی یه کینه‌ای هم بابت ۸ سال جنگ از عراقیا دارم حتی اگه واقعا بگیم صدام روانی بوده و اینا به زور وارد ایران شدن و چنین و چنان بازم من ازشون خوشم نمیاد و حتی وقتی توسط آمریکایی‌ها فنا شدن من یادمه اولین چیزی که گفتم این بود: آخیش حقتونه دلم خنک شد! خلاصه که کاش تلویزیون انقدر سعی نمیکرد بگه همه همو دوست داریم چون روی واقعیت تغییری ایجاد نمیکنه!

۷. یه جوری این چند وقته همه از مرگ الیزابت گفتن، حالا یه سریا مثبت یه سریا منفی، یه سریا تسلیت یا سریا نقد یا تمسخر، فرقی نداره مهم اینه انقدر اسمشو دیدم که دیگه دارم از هر چی الیزابته بیزار میشم. بابا ول کنین تو رو خدا!

شماره ۲۰. تیله‌های رنگی

۶

۱. یه اخلاق گندی که دارم اگه یه چیزی مطابق میلم نره جلو یهو ازش زده میشم به طور مثال دولینگو! این یه جاهایی خیلیم بده...

۲. در ادامه جوگیری امروزم نشستم درس خوندن و ۷ جلسه اول این ترمو مرور کردم و مونده ۸ جلسه و تا یکشنبه وقت دارم که این رو هم بخونم، البته فقط این ترم که نیست باید ۳ ترم قبل هم بخونم که این سخته خیلیم سخته!

۳. دقیقا توی کمک لازم‌ترین شرایط، اونم چیزی که فقط و فقط میشه به شازده کوچولو بگم یه رفتاری از خودش نشون داد که اینجوری شدم، اوکی پس به تو هم نمیشه بگم و الان خر در چمن مانده‌ام یک لنگه پا بدون کمک بدون هم صحبت.

۴. این روزا آچارفرانسه خیلی سخت در اشتباهه و هر چی باهاش حرف میزنم انگار بی اثره و این نگرانم کرده!

۵. کاش یه روز برسه که شیرینک به هوژین حسودیش نشه و من بتونم راحت وقتی با هوژینم جواب شیرینک رو بدم نه که هی استرس بگیرم از اینکه الان دلش میشکنه! این حسودیش هم به رفتار من برنمیگرده به خانواده خودش مربوطه! خانواده شیرینک با اینکه ۲۲ ساله دوستیم اجازه نمیدن شب خونه ما بمونه! حالا چرا؟ چون مادر و پدر من جدا شدن و مادرش میگه چون باباش مجرده خوب نیست و فلان! بعد از اون ور خانواده هوژین معتقدن که میتونی هر غلطی دلت میخواد بکنی و اساسا دیگه خیلی وقته بهش نمیگن چی خوبه و چی بد! اینجوریه که با اینکه با هوژین توی مجازی دوست شدم ولی دقیقا همون شب اولی که گفتم نرو بابا دیر وقته بمون فردا برو زنگ زد خونه خبر داد و شب موند. این دیگه واقعا تقصیر من یا هوژین نیست که خانواده شیرینک با اینکه بابای من جز ادب و احترام رفتاری با خودشون وشیرینک نداشته صرفا جهت مجرد بودن بابام چنین دید سمی‌ای بهش دارن! منم نمیتونم چون اون نمیتونه شب بمونه به هوژینم بگم برو که دوستمه و دوست دارم پیشم باشه ولی خب هر بارم مجبورم ازش پنهان کنم که اصلا هوژین پیش منه چه برسه به اینکه بگم هوژین شب هم مونده!

۶. یه جوری توی آلمانی برای همه چیز حالت خیلی رسمی، رسمی، مودبانه و دوستانه و بی‌ادبانه دارن که من هر بار فکر میکنم ما توی فارسی چقدر راحتیم بخدا! البته که خیلیاشو ما هم داریم مثلا وقتی یه سوالی داریم و می‌خواهیم به حالت مودبانه در بیاریمش سوال رو مستقیم نمی‌پرسیم یعنی نمیگیم چند سالته؟ میگیم ببخشید میشه بگید چند سالتونه؟ یا جسارتا میشه بدونم چند سالتونه؟ یا هر چیز اینجوری‌ای که پرسیدنش تابو نباشه! مثلا توی آلمان سوالات مالی اکثرا تابو هستن مگه اینکه بانکدار از مشتری بپرسه یا شما از دوست صمیمیت درباره قیمت لباسش بپرسی یا رفته باشی خرید بگی این چنده به جز این کلا خوششون نمیاد در مورد پول از بقیه سوال کنن، خصوصا درآمد، براشون یه تابوی بزرگه.

شماره ۸. تیله های رنگی

۴

تیله قرمز (راوی اختصاصی واقعا کربلا): میدونین من از تاریخ متنفرم با اینکه اگه خوب بهش نگاه کنم در واقع یک داستان واقعیه و باید خیلیم جذاب باشه برام ولی چون اساسا اسامی سخت تو مغزم میمونن و در دوران مدرسه برای من شکنجه بود اسامی کتاب تاریخ رو حفظ کنم و از اون ور هم پدرم بشدت توقع داره وقتی یه واقع تاریخی رو میخونم بعدش اسامی دقیق یادم باشه از تاریخ زده شدم و حتی وقتی میخواستم لهوف بخونم اینجوری بودم که بیخیال باز یادم میره اسما! اذیت میشم و نخوندم و دیروز خوابم نمیبرد و شازده کوچولو رو اسیر کردم بنده خدا داشت به عنوان قصه شب برام از واقعه کربلا میگفت و انقدر قشنگ داشت روایت میکرد یهو دیدم ساعت سه صبح شده نذاشتم این بچه بخوابه!... خلاصه که راوی بودن یه هنره که هر کسی نداره...

تیله آبی (خدا رو شاکرم بابت حضورشون):‌ این مدتم کلا خلاصه شده توی آلمانی خوندن، چت کردن با وابی سابی و شازده کوچولو و گاهیم تگرگ و آچار فرانسه و نق زدن به جونشون که آلمانی سخته هوا گرمه کرونا خره! خلاصه خدا رو شکر که هستن و با همه اینکه عین بچه سه ساله‌ها فقط نق میزنم بازم برام وقت میذارن و از دستم سر به بیابون نمیذارن! 

تیله زرد (معرفی کتاب): در راستای تقویت زبان انگلیسی با کمیک شروع کردم کتاب خوندن و بعدا هی توی پیج مه بوک کتاب دیدم هی خوشم اومد و خریدم و یکی از جذابتریناش یقینا واژه نامه حزن‌های ناشناخته است چون باعث میشه حس کنم دیوانه نیستم و از اون مهمتر تنها نیستم و احساساتم رو بقیه هم تجربه کردن و این حس خوبی داره که یکی هست هر چقدرم دور باشه منو میتونه بفهمه... حتی اگه هیچ وقت نتونم آدمای شبیه خودمو ببینم هم اینکه زیر یه آسمونیم حس خوبیه و این رو امروزم دوباره تجربه کردم آخه دنبال یه اسم بودم که بتونه وابی سابی رو توصیف کنه و البته بشه به عنوان آیدی اینستاش استفاده کنه و خالی باشه در واقع و بازم رفتم سراغ همین واژه نامه که پر از توصیف آدما و افکار و اعمال و احساساتشونه و اسمای زیادی رو تونستم پیدا کنم که توصیفش میکردن و دو تاشون که آوایی نزدیک بودن چسبوندیم به هم و شد آیدیش!

شماره ۶. تیله های رنگی

۳

خب اگه از قدیم من رو بشناسید میدونین من پستایی داشتم به اسم آجیل و از هر دری سختی توش داشتم و اینجا تصمیم گرفتم تیله های رنگی باشن! 

تیله قرمز: بازم اگه از قبل منو بخونید میدونین که میگفتم یه دوست گریفیندوری دارم اون دوست گریفیندوریم در واقع همین شازده کوچولوی اینجاست. در راستای اینکه بهش گفتم ازش کمک میخوام و چه کمکی میخوام مدتیه که همیشه نگرانمه و حرصمو میخوره و باید بگم غلط کردم آقا، کاش نمیگفتم که انقدر نگران نشه سر یه موضوعی که شاید تنهاییم از پسش برمیومدم... ولی خب نمیتونم بهش بگم عجب غلطی کردم بهت گفتما! چون مطمئنم فکر میکنه رفتار غلطی داشته که این حرفو میزنم و خودشو سرزنش میکنه و این دیگه واقعا قوز بالای قوزه! چون چند برابر اینکه اون میخواد من شاد و آروم باشم، من میخوام که اون خوشحال باشه همیشه.

تیله آبی: من از وقتی آلمانی رو شروع کردم دولینگو رو هم دارم و باهاش میخونم و روندش رو از بعد شروع کلاسای گوته کند کردم و الان پشیمونم، انگار جذابیتش رو از دست داده! بعد دیروز یه برنامه جدید پیدا کردم Lingodeer که متاسفانه فقط درس اولش رایگانه و نمیتونم ازش استفاده کنم و تصمیم گرفتم برم آنلاک شده اش رو پیدا کنم ولی آنلاک شده‌هاش همه‌شون مشکل دارن و این بده و شاید برم سراغ Busuu و شایدم سعی کنم روزی دو درس از دولینگو بخونم که برسه به سطح الانم و دوباره جذاب شه واقعا نمیدونم انگار یه جور عجیبی کلافه‌ام!

تیله زرد: اگه شماره‌ام رو دارید خب من تلگرامو دیلیت اکانت کردم به جز ۹۳۶ام و همین ۹۳۶ هم بخاطر علاقه‌ای که به آقای کلاهی دارم خاموش کردم یعنی لاگ اوت کردم چون شازده کوچولو مخالف ارتباط من و آقای کلاهی بود و دلایل منطقی‌ای هم داشت! از اون ورم چون وزه خیلی رو مخم بود واتساپ ۹۱۲ ام رو هم دیلیت اکانت زدم و اکانت ۹۳۶ واتساپمم فعال نیست و تنها اکانت فعال واتساپم همونیه که روی تبلته یعنی ۹۳۳‌ام! چه چیزهای سمی هم از دوران تحصیل کرونایی توشه! یه سری سر امتحانات برق بعضی از مناطق رفت من جای دوستامم امتحان دادم و اسکرین شات گرفتم به عنوان سند و الان دیدم اسکرین شاتاش هنوز هست! چه روزای چرتی بود انصافا هم امتحان داشتیم هم قرنطینه بودیم هم استرس برق رفتن داشتیم هم اساتید میگفتن اگه خیلی نگرانید! برید نزدیکترین مترو یا بیمارستان که مطمئن باشید برق نمیره!... البته که همین کرونا و کلاسای مجازی یه صمیمیت باحالی بین من و بعضی از بچه‌ها ایجاد کرد و البته دشمنی هم بین من و یه عده دیگه که به قول وابی سابی فاقد اهمیتن!

همه اینا رو گفتم که بگم اگه شماره من رو دارید و باهام کار واجب داشتید پیامک بدین یا زنگ بزنید و اگه کارتون واجب نبود اینستاگرام دایرکت بدین و یا واتساپ ۹۳۳ که روی تبلته!

درباره من
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان